Pineal gland


غده‌ی صنوبری:

دکارت بر این باور بود که غده‌ی صنوبری در بخش زیرین مرکز مغز جای دارد. توصیف آناتومیک او این بود که اعصاب لوله‌ای‌شکل بدن همگی در مغز به هم می‌رسند. مغز پایان همه‌ی آنهاست. آنها سطح داخلی مغز یا حفره‌ی کوچک واقع در مرکز مغز را شکل می‌دهند. غده‌ی صنوبری درون این حفره‌ی کوچک جای دارد. به باور دکارت، وقتی اندام‌های حسی با حرکت اجسامی که در تماس با بدن انسان قرار می‌گیرد تحریک می‌شوند، اعصاب (لوله‌های عصبی) نیز باز و بسته می‌شوند. این بازو‌بسته‌شدنْ شکل سطح داخلی مغز را تغییر می‌دهد (باز‌و‌بسته‌شدن اعصاب الگوهای جدیدی روی سطح مغز و دیواره‌ی حفره‌ی کوچک درون مغز ایجاد می‌کند). اکنون ارواح حیوانی که ذرات لطیفی هستند و حفره‌ی درونی مغز را در اشغال خود دارند، از منافذ بازشده خارج می‌شوند. به‌واسطه‌ی خروج ارواح حیوانی الگوهای جدیدی شکل می‌گیرد و در اثر تصادم آنها با سطح غده‌ی صنوبری «نگاره‌ها»یی بر این سطح ایجاد می‌شود. این «نگاره‌ها» یا «اَشکال»، چنانکه دکارت از آنها یاد می‌کند، «ایده‌ها» هستند. یا می‌توان گفت که دست‌کم در رساله‌ی «در باب انسان» او چنین نظری دارد. او می‌گوید آنچه بر سطح غده‌ی صنوبری شکل می‌گیرد، تخیّل جسمانی است. دکارت در رساله «انفعالات نفس» می‌گوید که غده‌ی صنوبری «مقرّ اصلی نفس» است. غده‌ی صنوبری جایی است که نفس—بیش از هر جای دیگر—اثرش را بر بدن می‌گذارد. افزون‌بر‌آن، غده‌ی صنوبری جایی است که بدن بخش اعظم اثر خود را بر نفس می‌نهد. دکارت می‌نویسد «سبب این باور من مشاهده‌ی آن مطلب بود که همه‌ی اجزای دیگر مغز ما جفت هستند، چنانکه همه‌ی اندام‌های حسی خارجی ما نیز چنین‌اند—چشم‌ها، گوش‌ها، دست‌ها و مانند‌آنها. اما چون ما درباره‌ی یک شیء مشخص در هر زمانی فقط یک اندیشه‌ی بسیط داریم، ضرورتا باید جایی وجود داشته باشد که در آن دو تصویر فرارسیده از دو چشم، یا دو انطباع حاصل از یک شیء واحد که از طریق دیگر اندام‌های جفتی به مغز رسیده‌اند، پیش از وصول به نفس در درون یک تصویر یا یک انطباع واحد وحدت بیابند. ما می‌توانیم به‌آسانی دریابیم که این تصاویر یا دیگر انطباعات درون غده‌ی صنوبری به‌واسطه‌ی ارواحی که حفره‌ی مغز را آکنده‌اند وحدت می‌یابند».

منبع:
Smith Kurt, 2015, The Descartes Dictionary, Bloomsbury, p. 114.