Indeterminacy of translation
عدم تعیّن ترجمه:
عدم تعیّن ترجمه یک تز دوگانهی برگرفته از یک آزمایش فکری دربارۀ ترجمۀ ریشهای [رادیکال] است که نخستینبار کواین در واژه و شیء (1960) آن را مطرح کرده است و سپس در نسبیت هستیشناختی (1969)، نظریهها و چیزها (1981) و در طلب صدق (1990) آن را پرورانده است. ترجمۀ ریشهای یک موقعیت خیالی است که در آن یک زبانشناس میدانی با چالش ترجمهی زبانی روبروست که تاکنون ناشناخته بوده است. افزونبراین، تصریح شده که در این موقعیت زبانشناس مذکور هیچ دسترسیای به افرادی ندارد که هم آن زبان ناشناخته را بدانند و هم زبانی دیگر را. او هیچ سابقهی تاریخیای نیز از آن زبان ندارد. ظاهرا تنها دادههایی که زبانشناس برای ادامهی کار در اختیار دارد رفتارهای قابلمشاهدهی گویشوران بومی در بین اشیاء قابلمشاهدهی محیطشان است.
(1) تز قوی عدم تعیّن یا تز عدم تعیّن ترجمه جملههای نظری بهطورکلی این ادعاست که یک زبانشناس (یا چند زبانشناس) میتواند تعدادی راهنما برای ترجمهی زبان مبدأ (زبان بومیان) به زبان مقصد (زبان خود فرد زبانشناس) تهیه کند، بهنحویکه هر راهنما میتواند با همهی دادههای رفتاری ممکن سازگار باشد، اما درعینحال بیشمار وضعیت وجود دارند که در آنها راهنماها جملههای متفاوتی را بهمنزلهی ترجمهی یک جملهی زبان مبدأ تعیین میکنند. دگرسانی راهنماها حتی میتواند به حدی باشد که ارزش صدق جملههای تعیینشده بهمنزلهی ترجمهی جملهی زبان مبدأ متفاوت باشند. هیچ دادهی اضافی، چه فیزیکی و چه ذهنی، نمیتواند مشخص کند که کدام راهنمای ترجمه منحصرا صحیح است. همهی این قبیل راهنماها که با همهی دادههای رفتاری ممکن سازگارند صحیحاند.
(2) تز ضعیف عدم تعیّن یا عدم تعیّن ارجاع (یا گنگبودن ارجاع) این ادعاست که تفسیرهای دگرسان زبان مقصد از واژگان جملههای زبان مبدأ، با عطف نظر به همهی دادههای ممکن رفتاری، میتوانند برتری یکدیگر را خنثی سازند، بهنحویکه ترجمههای مختلف زبان مقصد از جملهای واحد در زبان مبدأ پابرجا باقی بمانند. هیچ دادهی اضافی، چه فیزیکی و چه ذهنی، نمیتواند مشخص کند که کدام یک از این تفسیرها منحصرا میتوانند صحیح باشند. همهی این قبیل تفسیرها که با همهی دادههای رفتاری ممکن سازگارند صحیحاند. این گونهی ضعیفتر عدم تعیّن ارجاع دو شکل دارد: یک شکل هستیشناختی و یک شکل نحوی. مثال مشهور کواین که در آن واژهی «گاواگاوای» میتواند به «خرگوش»، «جزء لاینفکی از خرگوش» یا «خرگوشبودن» و بهمانندآن ترجمه شود و استدلال تابع جانشین او که در آن هستیشناسیهای مختلف میتوانند به یکدیگر نگاشت شوند، هر دو مصداق شکل هستیشناسانهی عدم تعیّن ارجاعاند. از سوی دیگر، مثال ممیّز ژاپنی که در آن یک سازهی سهواژهای ژاپنی را میتوان بهنحوی به انگلیسی ترجمه کرد که سومین واژهی این سازه بتواند با توجیهی یکسان به یک واژهی دارای ارجاع مجزّا [همچون واژهی «خرگوش» که به افراد مجزّا (به یکایک خرگوشها) ارجاع دارد] یا یک تودهواژه [مانند واژهی «آب» که به تودهای از ذرات ارجاع دارد] ترجمه شود، مصداق شکل نحوی عدم تعیّن ارجاع است.
پینوشت: افزودهها درون [] از مترجم است.
منبع:
Audi, Robert. (2015). Indeterminacy of translation. The Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge University Press.