Dirty hands
دستهای آلوده:
شخصیت هودرر در نمایشنامهی «دستهای آلوده»ی (1948) ژانپلسارتر از آلودهشدن دستانش تا مرفق سخن میگوید، دستانی که در پلیدی و خون غوطهور شدهاند: «پس چه؟ گمان میکنی بیگناه میتوان حکم راند؟».
متفکران معاصر ذیل عنوان «دستهای آلوده» این بحث را مطرح کردهاند که کدام افعالِ ناقضِ اصول متعارف اخلاقی میتوانند، بر این اساس که برای هدفی والاتر اتخاذ شدهاند، موجه تلقی شوند و چه میزان از تقصیر را میتوان به گردن مرتکبان این افعال نهاد. بهدیگرسخن، چقدر میتوان تشبیه مندرج در این پند را به جدّ گرفت: «آنکه قیر را لمس کند، بدان آلوده گردد» (حکمت سیراخ 13:1).
در عملِ سیاسی، صاحبمنصبان بخش عمومی اغلب به استعارهی دستهای آلوده توسل جستهاند به این امید که با ادعای عمل در جهت بهترین منافع عموم مردم اتهام خطاکاری خویش را کماهمیت جلوه دهند. برخی از آنها موضع قاطعانهتری را نیز اتخاذ کردهاند: آنها دلیل آوردهاند که خاماندیشی است اگر تصور شود که سیاسیون بدون نقض اصول بنیادین اخلاق میتوانند به بهترین منافع عموم مردم خدمت کنند.
این دیدگاه سابقهای دیرینه دارد. ماکیاولی در «شهریار» بر این عقیده بوده است که فرمانراویانی که به اصول اخلاقیای چون منع بیصداقتی، نقض عهد و قتل بیگناهان چنگ زنند بدون استثنا از رقبایی که چنین محذورات اخلاقیای ندارند شکست خواهند خورد. ماکس وبر در «سیاست بهمثابهی یک پیشه» بر این باور بوده است که کار سیاست فقط بهوسیلهی خشونت به فرجام میرسد و فریب و نقض عهد برای نیل به اهداف سیاست ضروری است.
بهخلافش، اراسموس در «پرورش یک شهریار مسیحی» و کانت در «صلح ابدی» چنین آرائی را قابلدفاع ندانستهاند، نه فقط در مقام نظر بلکه در مقام عمل نیز. در نظر آنان، این عقاید موجب قربانیشدن بیگناهان، افساد عاملان حکومتی و تباهی اعتماد میشود. اراسموس و کانت که اغلب به ناپختگی متهم شدهاند، توجهات را به نادیدهگرفتن نقش تباهگرانهای جلب کردهاند که اعتقاد به مبانی دستهای آلوده، تحت هر نامی، در سیاست ایفا میکند.
منبع:
Hoderich, Ted (ed), 2005, The Oxford Companion to Philosophy, p. 216